۱۳۹۵/۱۲/۰۴

گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن


مدارا کردن تا یک جایی جواب می دهد.اگر از حدش بگذرد و برسد به آن جایت ، فوران می کنی.من الان در مرحله ی قبل از فوران کردن هستم.چیزی که باعث شد تا اینجای کار باشم در میانشان و مدارا پیشه کنم ، شاید رفاقت بود یا دوستی. شاید دغدغه بود و تفکر.شاید اصلا برای سرگرمی بود.خلاصه هر چه که بود دیگر نیست.آن حالی را که تا همین چند وقت پیش میگرفتمش روی چوپ و به خلق الله نشان میدادم دیگر ندارم.از دیروز هر چقدر که فکر کردم تنها یک دلیل به ذهنم رسید ، اینکه هنوز میان ما چیزی به اسم گروه و کار گروهی (به هر شکلش) جا نیافتاده است.یا رفاقت را قاطی کار می کنیم و همه از زیر مسئولیت ها در می رویم یا همه خودمان را در هیئت فرنشین و رئیس می بینم و از همه انتظار داریم جز خودمان.صبح تا شب همه اش الدرم بلدرم سر می دهیم  بدون هیچ حرکتی در عمل یا همه اش ناله و اعتراض بی هیچ جنبش  بالفعلی ...