۱۳۹۵/۱۱/۰۸


آدم درد را از یاد می برد، اما خطر نزول درد را هرگز!‏

[ جای خالی سلوچ - محمود دولت آبادی - نشر چشمه ]

برچسب‌ها:

۱۳۹۵/۱۱/۰۶

دستمال کاغذی


یکی از آن زمان هایی که می خواهم زمین دهن باز کند و همه ی ما را یک جا با خود ببرد , آن زمان است که پسر بچه ی ده ساله ای که چهره اش پر از معصومیت است بجای آنکه در خانه با درس و مشقش سر و کله بزند یا دنبال توپ در کوچه بدود و صدای قهقهه اش کوچه را پر کند , باید بیاید جلوی عوام الناس سر کج کند.بخاطر یک بسته دستمال کاغذی هزار تومانی.

برف تهران


اوایل صبح فقط ابری بودن هوا معلوم بود.پیش بینی هوا را هم شب قبلش چک کرده بودم , حرفی از این حجم برف نبود.اصلا حرفی از برف نبود.حرف , حرفِ ابری بودن هوای تهران بود.تهرانی که همین روز ها هم در غم انگیز ترین حالت خودش است.خاکستری.بی آر تی وسط راه گیر کرد در برف.یک صف طولانی از اتوبوس تو خط ویژه گیر کرده بودند. "اتوبوس گیر کرده , یه ربع دیگه میرسم.آره بابا شما مغازه رو باز کنید" , "اینا دیگه عمر خودشونو کردن پنج ساله این اتوبوسا تو این خطن" , "نه آقا اینا موتورهاشون سوئدی ه , خر کارن.اصلا خوراکشون سربالایی " . با یک گاز راننده همه یه تکانی خوردند و اُتول اسبْ مانند بالا رفت. "ببین یه کاسه شیره گیر بیار تا وقتی رسیدم با برف بزنیم , آره آره بربری من گرفتم".

۱۳۹۵/۱۱/۰۲


Szpilman: I'm not going anywhere.

Halina: Good. I'm not going anywhere either.
Mother: Don't be ridiculous, we've got to keep together.
Szpilman: Look, look... If I'm going to die, I prefer to die in my own home. I'm staying put.

[The Pianst - Roman Polanski]
برچسب‌ها:

۱۳۹۵/۱۱/۰۱


از همان اول که خبر را شنیدم چیزی جز فرار از دیدن و شنیدن بیشتر درباره ی داستان پلاسکو به ذهنم نرسید.عمق فاجعه را حدس میزدم.برای همین نمی خواستم ببینم و بشنوم.غم چیره می شود این جور اوقات , فرار از غم چاره .کوتاهی مسئولینی که پیشگیری نکردند, مردمی که دنبال عکس و فیلم اند , آن مردکی که پشت خبرنگار ایستاده بود وگوشی بدست زنگ زده بود و میگفت که تلویزیون دارد نشانش میدهد , حماقت و حماقت , آتش نشانی که آوار محاصره اش کرده است , گریه و داد , تلاش و تلاش , آقایون شیک پوشی که فقط بعد از حادثه در صحنه اند و جلوی دوربین , سرمایه های سوخته ,  فضای مجازی ای که باز هم قدرت و نفوذش بر صدا و سیما چربید , ساختمانی که روزی نماد مدرنیته و حالا نماد غفلت آقایون , خانواده های در انتظار خبر سلامتی , آن شی گمنام و نامعلومی که پدافند هوایی در تلاش زدنش بود در آسمان های نزدیک پلاسکو , تهرانی که با یک فروریختن از هم پاشیده است , همه ی اینها از دیشب ذهنم را چنگ میزنند...
برچسب‌ها: