۱۳۹۶/۰۶/۳۰

مرسوم نبود آن قدیم که زن ها رانندگی کنند.تعداد زنانی که گواهینامه داشتند و پشت ماشین می نشستند به انگشتان دست نمی رسید.اغلب هم از طبقه ی بالای جامعه بودند.خودش هم یادش می آید که آن زمان وقتی در خیابان مرد ها پشت پژو پانصد و چهاری که با هزار زور و قرض خریده بودند می دیدنش ، چشم هایشان گرد می شد.اینکه راننده ی زنی وجود دارد و در تهرانی که  سر تا سرش را پیکان گرفته است و با پژو ای سواری می کند را ، کسی باور نمی کرد.زری ولی سرش باد داشت. آخر هفته ها که دلش می گرفت و مردش کنارش نبود ، بار و بچه ها را در ماشین می گذاشت و می رفت به شاهرود.صبح زود که می رفتند قبل از شب ماشینش در حیاط خانه ی خانم جان جا گرفته بود.بی مردش که می آمد بیشتر از دو روز نمی ماند.تخم مرغ محلی و سبزی قرمه تازه و گوشت گوسفندی اش را اگر نمی خرید انگار اصلا شاهرود نرفته بود.سیگار وینستون چهار خطش هم همیشه در داشتبورد بود.سیگاری قهاری نبود.شاید چند هفته یک بار.بیشتر اوقات علیار سیگار ها را کش می رفت و پشت دیوار خانه خانم جان دودشان می کردند.علیار پسر خانم نقدی که برای خرجی مدرسه اش ، تابستان ها باغچه های راسته ی مشکاتیان را هرس می کرد.
برچسب‌ها:

۱۳۹۶/۰۶/۱۵


در دنیای موازی امروز به اتاق زیر شیروانی تنها خانه ی  پدری ام در شهر دور افتاده ی ویازما آمده ام، شهری که سالها پیش پدربزرگم بابا آکیم بعد از جنگ داخلی سال های هزار و نهصد و هفده به بعد، برای گذران زندگی به آنجا آمد.دفترچه ی چرمی خاک گرفته ی آکیم را از زیر خروار خروار اثاث بیرون می کشم و خاکش را میگیرم.چند روزی سرم با خاطرات او در سالهایی که جزو ارتش سرخ بود و ضد سلطنت می جنگید گرم خواهد شد...

۱۳۹۶/۰۶/۱۱


شجاعتتان را از دست ندهید برادران، تسلیمِ یأسِ خود نشوید! شما برای این در این زندگی تباه نمی­شوید که شبح و خیالی از آن سوی ابرها این چنین مقدر کرده، بلکه تباه می­شوید چرا که جامعه شوم است. شما در این وضعیت قرار دارید چون چیزی برای خوردن ندارید، چون دکتر و دارو ندارید، چون کسی به مسائلِ شما رسیدگی نمی­کند، چرا که فقیر هستید. اسمِ بیماریِ شما بی عدالتیست، بدرفتاری و تجاوز به حقوق است، سوءِاستفاده است. کناره نگیرید و دست نکشید ای برادرانِ من. از اعماقِ نکبت و بیچارگیتان به پا خیزید، همانگونه که برادرانتان در کانودوس به پا خواسته­اند. زمین­ها را اشغال کنید، و همین طور خانه­ها را، اموال و اجناس را از کسانی که ...جوانیتان، سلامتتان، انسانیتتان را به یغما بردند بازپس گیرید و غصب کنید...

[ جنگ آخر زمان - ماریو بارگاس یوسا - عبدالله کوثری - نشر آگه ]

برچسب‌ها: ,

۱۳۹۶/۰۶/۱۰


صبح جمعه را باید خیلی زود از خواب بیدار شد.خیلی زود.همان طور که صورتت از خواب پف دارد و هنوز نیمه خواب-نیمه بیدار هستی ، عزت الله انتظامی مانندی در خانه ات را باز کند و بیاید تو.بعد یه نگاه معنا داری به تو بیاندازد.بخندد و تشری بهت بزند و بگوید:"قیافه عنی منی چیه به خودت گرفتی بچه.یکم به خودت برس...".درست مثل هامون.

برچسب‌ها: