۱۳۹۹/۰۶/۰۷

 همان اول کار تجربه به ما می‌گوید که این کار نهایتش چیزی نیست و صرفا دل‌ مشغولی بی‌جاست. میفهمی که اشتباه‌ست ولی با امید جلو می‌روی. این نقطه‌ای از زندگی‌ست که در هر سن و سال و در هر موقعیتی تجربه می‌کنیم و درس نمی‌گیریم. یعنی دلمان نمی‌خواهد درس بگیرم. چون یک سری اشتباهات زیبایی محض‌اند.     

۱۳۹۹/۰۵/۱۷

با تمام وجودمان منتظریم که برگردی و دوباره امید باشی و دلیل برای همه‌ی ما. دوباره عشق باشی. دوباره یک مرد، یک پسر و یک برادر باشی برای ما که روزها و شب‌ها را با یادت گذراندیم. ترسم فقط این است که تو دیگر تو نباشی. چون یک سمت برگشتن تغییر است. تو برمیگردی و شاید دیگر آن مرد سابق نباشی. او که فکرش تمام ما بود. ما چشم به راه همان آدم سابق هستیم. او که روشنی خندهایش خاطر جمعی ما از روزمرگی و سختی ها بود. مسئله صرفا بستن چمدان و برگشتن نیست. مسئله این است که تو چقدر آدم سابق هستی. در واقع چقدر هنوز همان خسرو سابق هستی.

برچسب‌ها: