۱۳۹۶/۰۲/۰۷


General Mireau: Hello there, soldier. Ready to kill more Germans?
Private Ferol: Yes, sir.
General Mireau: What's your name, soldier?
Private Ferol: Sir, Private Ferol, Company A.
General Mireau: Aha. You married, soldier?
Private Ferol: No, sir.
General Mireau: I'll bet your mother's proud of you.
Private Ferol: Yes, sir.
General Mireau: Carry on, Private, and good luck.
Private Ferol: Thank you, sir.

Paths of Glory - Stanley Kubrick ]

برچسب‌ها: , ,

۱۳۹۶/۰۲/۰۶


یکی از چیزهایی که آدم‌ها را دیوانه می‌کند همین انتظار کشیدن است. مردم تمام عمرشان انتظار می‌کشیدند. انتظار می‌کشیدند که زندگی کنند، انتظار می‌کشیدند که بمیرند. توی صف انتظار می‌کشیدند تا کاغذ توالت بخرند. توی صف برای پول منتظر می‌ماندند و اگر پولی در کار نبود سراغ صف‌های درازتر می‌رفتند. صبر می‌کردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر می‌کردی تا بیدار شوی. انتظار می‌کشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق گرفتن می‌شدی. منتظر باران می‌شدی و بعد هم صبر می‌کردی تا بند بیاید. منتظر غذا خوردن می‌شدی و وقتی سیر می‌شدی باز هم صبر می‌کردی تا نوبت دوباره خوردن برسد. توی مطب روان‌پزشک با بقیهٔ روانی‌ها انتظار می‌کشیدی و نمی‌دانستی آیا تو هم جزء آن‌ها هستی یا نه.

[ عامه پسند - بوکوفسکی - نشر چشمه - پیمان خاکسار ]

برچسب‌ها: , , ,

۱۳۹۶/۰۲/۰۵

La La Land


Tracy: [after Sebastian honks car horn outside Mia's 
apartment] Is that gonna happen every time?
Mia: [smiling] I think so.

[ La La Land - Damien Chazelle ]

برچسب‌ها: ,

طوفان


بوی شیرین فراموشیِ آمیخته شده در طوفان تهران

۱۳۹۶/۰۲/۰۴

pulp


از بیرون صدای شلیک گلوله شنیدم و فهیدم که اوضاع همه‌چیز در دنیا روبه‌راه است.

[ عامه پسند - بوکوفسکی - نشر چشمه - پیمان خاکسار ]

برچسب‌ها: , , ,

پول


"پول تو کشور های که تورم دارن , عینهو یخ تو تابستون میمونه.پس بهتره که خواهان برای تامین ، مال غیر منقول بده چون هم در مالکیتش باقی میمونه هم میتونه ازش استفاده کنه ، ولی وجه نقد اینجوری نیست". استاد می گفت.دکتر شمس. 

برچسب‌ها:

۱۳۹۶/۰۲/۰۳

pulp


+خل شدی بلان؟. 
 +کسی چه می‌دونه؟ دیوونگی نسبیه. هنجارها رو کی تعیین می کنه؟ 

[ عامه پسند - بوکوفسکی - نشر چشمه - پیمان خاکسار ]

برچسب‌ها: , , ,

۱۳۹۶/۰۲/۰۲


در اسپانیا هرگز هیچ پیشخدمتی را حتی با انعام زیاد نمی توانستی بخری، اما در این جا همه چیز متفاوت است. در فرانسه پول حرف اول را می زند. برای این که آدم حسابت کنند، باید پول خرج کنی. چنان که با دادن انعام مختصری، پیشخدمت را چنان شاد کردم که وادار به ستایش من شد. هنگامی که از رستوران خارج می‌شدم، مرا تا جلوی در بدرقه کرد و گفت خوشحال می‌شود باز هم به آنجا بیایم تا او بتواند به من خدمت کند. آری، من بار دیگر در فرانسه بودم.

[زیر آفتاب هیچ چیز تازه نیست - ارنست همینگ وی - اسد الله امرایی - نشر افق ]

برچسب‌ها: , ,

۱۳۹۶/۰۲/۰۱



بعد از نماز صبح ، تا ساعت هفت و نیم می خوابید.اینکه صبح ها زود از خواب بیدار می شد برای رضایت مشتری هایش بود.به قول خودش:"میوه باس تازه باشه بخصوص سیب". برای همین صبح علی الطلوع راهی میدان تره بار بود و میوه های تازه را بار می زد البته نه همیشه ، گاهی هم میوه های تازه ی روز قبل را می فروخت چون هنوز پلاسیده نشده بودند و عطرشان تازه بود.ماشینش را سر خیابان نزدیک خشکشویی ستاره پارک می کرد و منتظر می نشست.آمار تمام اهالی محل را هم داشت ، تک به تک افراد محل ، از اینکه زوج طبقه ی سوم ساختمان سفید وسط کوچه تازه بچه دار شده اند بگیرید تا اینکه آقای ص ریش سفید محل سرطان پرستات دارد.تمامی این آمار و اطلاعات را هم از مشتری های خانمی که داشت میگرفت.امروز صبح وقتی داشت سیب زمینی ها را جدا می کرد ،رو کرد سمت خانم ق و گفت:"راس میگن دختر مَهین خانم می خواد طلاق بگیره ؟ اونا که تازه یه سالم از عروسیشون نگذشته که ؟ "
  

۱۳۹۶/۰۱/۳۱


بوی غذای سوخته ی واحد دوازده ی ساختمان شرقی

۱۳۹۶/۰۱/۲۸


بوی اردیبهشت پاییزی

۱۳۹۶/۰۱/۲۷


بوی تند خودکار آبی جوهر پس داده

۱۳۹۶/۰۱/۲۶


بوی قهوه ی تلخ خشک شده ی ته  ماگ

۱۳۹۶/۰۱/۱۸


بوی ماهی مرده توی تنگ آبی