۱۳۹۶/۰۵/۱۱


نامزد نوروز تمام سال را به انتظار نوروز می نشيند، می گويد چه کار کنم، چه کار نکنم؟ می گويد يک شال گردن سبز برای نوروز می بافم که وقتی آمد بهش بدهم. اما موقع سال تحويل خوابش می برد. نوروز از راه می رسد، همه جا را سبز می کند و می رود. نامزدش از خواب بيدار می شود می بيند که نوروز آمده و رفته. می گويد ای وای چه خاکی به سرم شد! تا سه روز از غصه گريه می کند، روز سوم، اگر خودش را بيندازد توی آتش، آن سال هوا آفتابی و گرم است. اگر خودش را به خاک بيندازد، آن سال باد و خاک می آيد، و اگر خودش را پرت کند توی دريا، سال بارانی و خوبی در پيش است.

[ سال بلوا - عباس معروفی - نشر ققنوس - تهران ]

برچسب‌ها: , ,

۱۳۹۶/۰۵/۱۰


چهار و پنجاه و سه دقیقه در گرگ و میش سه شنبه ده مرداد یک هزار و سیصد و نود و شش سعی داشت بخوابد ولی نمی شد،می خواست ولی...دیواری قد تمام روزهایی که ماه خیره بود به زمین ، تمام قد برای نخوابیدنش بلند شده بود.