۱۳۹۷/۰۳/۱۳

خودش و پدرش و احتمالا پدر پدرش هم، هیچ وقت از اشتباه های خود آن طور که باید درس نگرفتند. پیرمرد در این‌ شصت و هفت سالی که از زندگی اش گذشته در انتخاب رفیق هایش درست عمل نکرده. از دوست حرف نمی زنیم. دوست که فراوان دارد ولی رفیق هیچ. نه اینکه خشت های دیوار رفاقت ها را کج گذاشته باشد. اتفاقا مشکلش این بود که بیشتر از آنچه که باید رفیق بود. طرفی که در رفاقت وقت،مرام،پا،توجه بود همیشه او بود. بخاطر همین‌ همیشه هم انتظار داشت طرف های مقابلش مثل خود او باشند. 
دریغ. هیج وقت انتظارش برآورده نشد. توجه زیاد دلسردی می آورد. او هم چوب صداقتش را خورد. هنوز هم دارد می خورد. بی رفیق بودنش در همین پیری. اینکه کسی نیست تا آخر هفته بروند کوه.غروب ها بروند پارک صحبت کنند تا بگذرد این زمان لعنتی که هر وقت ما بخواهیم سریع تر بگذرد عقربه اش گیر می‌کند و هر وقت نخواهیم، سریع تر از هر چیز و هر کس می رود.